دکتر علی شریعتی به همراه همسرش دکتر پوران شریعت رضوی
« دكتر مهدي ممكن ،از دوستان دكتر شريعتي نقل ميكند:
در ايامي كه شريعتي تازه ازدواج كرده بود به ديدارش رفتم، گمان ميكردم اين بار نيز مانند هميشه با شور و هيجان از هر دري سخن خواهد گفت، ولي او كسل و افسرده بود و درد دل ميكرد:
((… ترا خدا ببين در اين شهر يك نفر از بينش، تحصيلات و نجابت اين خانم حرف نميزند، از خانوادهاش كه غالباً خدمتگذار فرهنگ اين شهر هستند، از برادرش كه شهيد شده ( در واقعه 16 آذر دانشكده فني تهران ) و اينكه اين همسر چقدر ميتواند در رشد من ياري رساند سخني در ميان نيست، سخن روز و تنها مسئله شهر شده است، بيحجابي همسرم…)).
و سپس شروع كرد به مثال زدن افرادي كه بخاطر نامناسب بودن ازدواجشان فرصتهاي بسياري را براي پيشرفت از دست دادهاند و انرژي و كوششان تباه گشته است.
من گمان كردم او ناراحت است و براي اينكه با شنيدن درد دلهايش از بار غمش بكاهم، تنها به سخنانش گوش ميدادم كه ناگهان نگاهي به من انداخت و آهي كشيد و گفت:
((مثل اينكه متوجه قضيه نيستي و عظمت فاجعه را درك نميكني؟! آنرا در چهارچوب يك ماجراي شخصي و خانوادگي مينگري؟ چشمهايت را باز كن و خوب گوش كن. اين هيولاي ارتجاع است كه دندان نشان ميدهد. ارتجاعي كه با جهل، حلقه بسته تشكيل ميدهد و شكستن اين حلقه است كه مايهگذاري اصلي را ميطلبد.))….»قسمتي از كتاب طرحي از يك زندگي
نوشته دكتر پوران شريعت رضوي همسر دكتر شريعتي(نقل به مضمون )
Related articles
- زادروز ريتا هيورت (parvin45.wordpress.com)
درخت مقدس !
همیشه در جعبه جادو دیده ایم و از گوشه و کنار شنیده ایم که مردمانی در افق دور زندگی می کنند که بجای پرستش خداوند رحمان به پرستش بت روی آورده اند و برای رسیدن به آمال و آرزوهایشان متوسل به پرستش بت و یا دیگر جانداران شده اند . مصداق این مسئله در هند و یا دیگر ممالک آسیای شرقی که از غافله فرهنگ و تمدن عقب مانده اند نمود خوبی دارد . مثلا در سیلان معبدی است به نام معبد دندان بودا که مردم برای رفع مشکل و برآورده شدن حاجات خویش به آنجا می روند و یا معابد دیگری در هند که مردم به پرستش موش ، گاو و یا آلت تناسلی مشغول اند! تا الان فکر میکردم این عقب ماندگی فرهنگی و شرک به خدا ، خاص همان مناطق است و بس و هیچگاه باورم نمی شد روز ی دروطن خودم از این قشر مردم را ببینم ، تا اینکه به دعوت یکی از آشنایان به روستایی به نام پایین ده که در حوالی شهر مشهد رفتم و شنیدم که در این روستا درختی است به نام چلچراغ که اهالی روستا برای آن احترام خاصی قایل اند و از آن حاجت می گیرند … بیشتر بخوانید…
داروخانه اتومبیل !
همه ما اینو می دونیم که توی جامعه ای که داریم زندگی می کنیم یه سری تعصبات که عمدتا اشتباه هم هستند حکمفرماست . یکی از این تعصبات که برای من خیلی خنده داره و البته امروزه تا حدودی کمتر شده صدا زدن خانوم ها با نام کوچک توسط همسرشونه و زمانی هم که ازشون ایراد میگیری که چرا خانومت را با اسم صدا نمیزنی ، میگن چی معنی داره آدم اسم زنش رو ببره ، اینطور آدما تا زمانیکه بچه ندارن به خانم شون میگن(اوهوی) وقتی هم بچه دار شدن اسم بچه شون رو صدا می کنند ، مثلا ابول ، ابو ، جعفر ، رقی و … زن ها هم می گن هان و طرف حرفش رو میزنه . از بد روزگار دیروز که رفته بودم تا یه سری لوازم برای تعمیر ماشین بگیرم یه بنده خدایی با یه هیجان و شرم خاصی اومد تو و من من کنان به فروشنده گفت آقا بی زحمت یه بسته کاندوم بدید ، اول فکر کردم داره شوخی میکنه ولی وقتی دیدم درخواستش رو برای بار دوم با جدیت تکرار کرد زدم زیر خنده و بهش گفتم آقا چی ربطی داره اینجا لوازم یدکیه ! داروخانه که نیست . طرف تا اینو شنید یهو جا خورد و شروع کرد به داد و بیداد کردن که ؛ این چی وضعیه ؟ من صاحب این فروشگاه شکایت می کنم ! این چی اسمیه برای مغازه ات انتخاب کردی ؟ منم که دیدم طرف کلی جوش آورده و نزدیکه سکته کنه ، کشیدمش بیرون گفتم بابا بی خیال ، حالا یه اشتباهی کردی ، چرا اینقدر داری داد و بیداد می کنی ، مشکلی که پیش نیومده ، طرف گفت آقا جلوی * بچه هام خیلی خجالت کشیدم ، ازش پرسیدم شما که اومدی داخل فروشگاه تنها بودی ، کسی همراه ت نبود !!! اونم که یه مقداری آروم تر شده بود خانومش رو که 500 متر پائین تر روی موتور نشسته بود بهم نشون داد ، البته تنها !
توضیح : بچه هام = همسر